
اسم این دختر، سارا است. سارا دختر خیلی خوبی است. او یک خواهر کوچولو دارد. اسم خواهر سارا، سحر است. سحر دو سال دارد. سارا با سحر خیلی مهربان است. او سحر را خیلی دوست دارد. خیلی هم مراقب او است.
سارا همیشه با سحر بازی می کند؛ بازی هایی مثل: خاله بازی، عروسک بازی، اتل متل، کلاغ پر، قایم باشک و … سحر این بازی ها را خیلی دوست دارد.
سارا مراقب است که سحر در هنگام دویدن، زمین نخورد. اگر چیزی جلوی پای او باشد، آن را بر می دارد. او با سحر بازی های خطرناک نمی کند و در هنگام بازی کردن هم او را نمی ترساند.
وقتی مادر، سحر را می خواباند، سارا خیلی آهسته و بدون سر و صدا بازی می کند. صدای تلویزیون و رادیو را هم زیاد نمی کند. با صدای بلند صحبت نمی کند؛ چون می داند که اگر سر و صدا کند، سحر از خواب می پرد و تا شب نق می زند. آن وقت حوصله همه سر می رود. مادر هم از دست سارا ناراحت می شود و می گوید: «دیدی سر و صدا کردی، بچه از خواب پرید.»
آن وقت، مادر برای این که دوباره سحر را بخواباند، خیلی اذیت می شود. شاید هم سحر دوباره نخوابد و همین طور تا شب نق بزند و بهانه بگیرد.
گاهی مامان و بابا، سارا و سحر را برای گردش به پارک می برند. سارا توی پارک خیلی مواظب سحر است. او اجازه نمی دهد که سحر به گل ها دست بزند؛ چون می داند گل ها تیغ دارند و ممکن است دست سحر زخمی شود. سارا همیشه دست سحر کوچولو را می گیرد تا گم نشود. او هیچ وقت سحر کوچولو را سوار تاب و سرسره یا الاکلنگ نمی کند؛ چون می داند که سحر خیلی کوچک است و حتماً باید با کمک مادر یا پدر از این وسایل استفاده کند. او می داند باید بزرگ ترها سحر را نگه دارند تا نیفتد؛ یا بچه های دیگر با او برخورد نکنند.

ادامه نوشته…
این مطلب را می پسندم
نوشته شده به وسيله ظریفی در
داستان ،
بدون ديدگاه